ما ادم ها همه بنّاییم

استاد دیوار ساختن

خیلی خوب بلدیم آجرها را یکی یکی با ظرافت و دقت روی هم بچینیم تا سر به فلک بکشد دیوارمان

آجرهای رنگارنگ کینه، چپ چپ نگاه کردن، اخم کردن، خط و نشان کشیدن، زیرآب زدن... خوب که دقت کنیم می بینیم چقدر دیوار ساخته ایم بین دنیای خودمان و بقیه...

چقدر  "مگه کوری" گفته ایم به کسی که اشتباهی پایمان را توی مترو لگد کرده

چقدر خودمان را توی صدای کر کننده هندزفری هایمان غرق کرده ایم تا مبادا کسی توی این دیوارها پنجره ای بسازد و سرکی بکشد به دنیایمان

چقدر بود و نبودمان برای بقیه بی اهمیت است... بلکه نبودمان شیرین تر...

ما یک روز میان این دیوارهای سر به فلک کشیده، می پوسیم و آجرهایش روی سرمان خراب می شود و بازی تمام ...

گیم اور میشویم به همین راحتی... با حسرت امتیازهایی که نگرفتیم، امتیاز یک لبخند ساده به ادم هایی که هر روز می بینیم و با اخم از کنارشان میگذریم...

امتیاز "دلقک بازی" برای ارام کردن بچه ای که توی اتوبوس مادرش را با گریه هایش کلافه کرده...

گیم اور می شویم یک روز...