دلم بهانه گیر شده. باید مراقبش باشم. دستش را میگیرم میبرمش فروشگاه دانشگاه. برایش نوتلا میخرم. خیلی وقت بود که اصرار میکرد نوتلا بخرم و من هربار میگفتم برایمان ضرر دارد رفیق... اما این بار طاقت نداشت بیشتر از این برنجانمش. تازه برایش ماکارونی سبزیجات هم خریدم. از آن رنگی رنگی ها که دوست دارد... نخودفرنگی هم خریدم که با هم سالاد ماکارونی درست کنیم. بهش گفته ام که مثل کوه پشتش هستم. نمیگذارم خم به ابرویش بیاید. باید جواب وفاداری اش را بدهم ...