در فیلم لبه فردا، مثل چند فیلم علمی تخیلی دیگر، موضوع اصلی، حمله یک سری موجودات عجیب و غریب به زمین است. موجوداتی که هیچ ارتشی در زمین نتوانسته جلوی پیشروی شان را بگیرد. هسته اصلی آن ها موجودی ست به اسم امگا، آلفاها هم جزء رئوس اصلی هستند و بقیه هم ارتش شان را تشکیل می دهند. تام کروز در نقش فردی به نام کیج، نقش اصلی فیلم را بازی می کند. وقتی کیج به خاطر شرایط خاصی به اجبار وارد جنگ با این موجودات می شود، به صورت اتفاقی یکی از آلفاها را می کشد. کشتن این آلفا او را به شبکه اصلی این موجودات متصل می کند، و باعث می شود با هربار مردن کیج، روز از نو شروع شود. اینکه تام کروز را در نقش یک آدم دست و پا چلفتی می دیدم، اتفاق جدیدی بود، خرابکاری هایش با چاشنی طنز در ابتدای فیلم و پخته شدن این شخصیت در طول فیلم، جذاب بود.
به طور کلی به نظرم فیلم خوش ساخت و جالبی بود. :)

مطالبی در مورد این فیلم در سایت های دیگر :

فیلمنامه « لبه فردا » تنها به دنبال بهانه ای برای محیا کردن بستر جنگ میان زمینی ها و بیگانگان نبوده است. در فیلمنامه چند بار بازنویسی شده « لبه فردا » ، ما با قهرمانی مواجه هستیم که برخلاف روند رایج اینگونه آثار، ابداً شبیه یک قهرمان نیست و اتفاقاً بسیار ساده و ترسو معرفی می شود. لیمان به خوبی در معرفی کیج به عنوان بازیگر اصلی فیلم، از اضافه گویی و اغراق در به تصویر کشیدن این شخصیت خودداری کرده و ویژگی های قهرمانانه بیهوده ای را بی جهت به وی تزریق نکرده است. کیج نه از سلاح و فنون جنگی سر در می آورد و نه از قواعد جنگ اطلاعات مفیدی دارد. وی تنها یک قربانی در این مسیر بوده که حالا باید با تمام مشکلات بسازد و از پس آنها برآید. خوشبختانه تماشاگر با توجه به اینکه کیج رفتاری منطقی دارد و فیلم هم او را به یکباره تبدیل به ارتشی یک نفره نمی کند، بسیار راحت و بدون هیچگونه مشکلی با او ارتباط برقرار می کند. از اینجا