مواقعی که خیلی استرس دارم و روحم خیلی تحت فشاره* ، حس میکنم همه چی از دستم در میره... همه حساب کتابا، همه برنامه ریزی ها، همه تصمیم به تحمل کردن گرفتنا... این وقتا یه موقعیت و فرصت بزرگ برای بقیه ست که احساس واقعی من به خودشون رو ببینن. توی این مواقع کاملا از اونایی که روحم رو آزار میدادن و به خاطر مصلحت اندیشی تحملشون میکردم، دور میشم. عکس العمل هام واقعی تر میشه، بدون هیچ پنهون کاری و مراعاتی... و جای خالی اونایی که باید باشن و نیستن بیشتر احساس میشه و این عصبی ترم میکنه... اینجور مواقع می فهمم که چقد نیاز دارم که شخصیتمو تقویت کنم و اثرپذیریم از شرایط رو کمتر کنم ...


*  الان اگه یه بنده خدایی اینجا بود میگفت باز از این تیریپا تهرونی اومدیا...


** الحمدلله به خاطر بارون و برف این روزا ... ان شاء الله که تابستون کم آبی نباشه تابستون امسال ...


*** اهواز غرق در خاک، سیستان غرق در آب و تهران غرق در آتش... خدایا از چهار عنصر اصلی ات سه تا را چشیدیم، حالا نوبت هواست، کمی هوای تازه لطفا ...