این روزها خیلی با خودم کلنجار میروم. نمی فهمم چرا در این مسیر قدم برمیدارم. یادم هست که سال ها پیش به روانشناسی گفتم که من این مسیر را به خاطر بقیه طی میکنم. به خاطر حرف دیگران، پدر، مادر ،مردم، ... و به من گفت اگر خودت بودی و خودت، درس نمیخواندی؟ گفتم میخواندم... گفت سعی نمیکردی در بهترین دانشگاه ایران پذیرفته شوی، گفتم چرا، ولی یادش رفت از من بپرسد همینقدر لذت میبردی یا نه،... دنبال راهی برای لذت بردن میگردم، برای خلاصی از استرس همیشگی، نگرانی همیشگی، نرسیدن به ایده آل ها ... سراغ کتاب "موهبت کامل نبودن" میروم از برنه براون. کلیدواژه ها را برای خودم یادداشت میکنم :