۹ مطلب با موضوع «همینطوری!» ثبت شده است

نوابغ خدمتگزار وطنی یا دانشمندان پشت ویترینی فرنگی ...

دیروز با یکی از مدیرانِ به نام و  موفقِ کشور جلسه ای داشتم. جدای از اطلاعاتِ عالی و تیپ شخصیتی شان که واقعا مجذوبم کرد، حرفی زدند که از دیروز مرا به فکر فروبرده. راجع به مریم میرزاخانی گفتند. اینکه واقعا این فرد به این اندازه شایسته ی تقدیر و تجلیل بود؟ فردی که با امکانات زیادی در بهترین مدرسه کشور تحصیل کرد، کارشناسی اش را تحت تعلیم بهترین اساتید ریاضی کشور در دانشگاه شریف گذراند، و بعد از ایران رفت و حاصل کارش را به کشوری تقدیم کرد که از علم و دارایی اش در جهت عناد با وطنش استفاده می کند.

متاسفانه شرایط به گونه ای نبود که بتوانم سوالاتی را که در ذهنم میچرخید بپرسم، آنچه که در میراث آلبرتا دیده بودم و در نشت نشا خوانده بودم را باز کنم، نتوانستم بپرسم که چه کرده ایم با میرزاخانی های دیگری که مانده اند. اما از دیروز به این فکر میکنم که اگر مدیر مذکور هم همین فکر را کرده بود و رفته بود الان ما خدمات ملموسی که از سازمان تحت نظرش دریافت می کنیم را نداشتیم. به این فکر میکنم که شاید رفتن، منافع خودمان را تامین کند اما به نسل های آینده ای که کشور را در دست مدیران و بالادستی های بی کفایت خواهند دید، چه جوابی داریم که بدهیم؟



  • •✿ آرورا ✿•
  • پنجشنبه ۲۹ تیر ۹۶

من معتقدم که عشق حق الناس است ...

جالبه که انقدر آدم ها توی نگاه بقیه و بازخوردایی که ممکنه پیش بیاد فرو میرن، اگه من اینو بنویسم بقیه چی میگن؟ اگه اینو بگم بقیه در موردم چه فکری میکنن؟ برم فلان رشته رو بخونم، چون بقیه بیشتر بهش اهمیت میدن. حتما باید ازدواج کنم چون توی عرف پذیرفته نیست. حتما باید بچه دار شم چون اگه بچه نداشته باشم بقیه فکر میکنن که مشکلی وجود داشته... اگه این لباس رو بپوشم بقیه چی میگن؟؟

راستی این بقیه ها چقدر مهمن؟ تا کجا باید بهشون اهمیت داد؟ تا جایی که حقی از کسی ضایع نشه؟ شاید مشهودترین موردی که این "بقیه" رو در نظر گرفتن توش خیلی به چشم میاد، حجاب باشه. یا مثلا نوشتن مطلبی که ممکنه ذهن کسی رو به بیراهه بکشونه و در نتیجه حقی ازش ضایع بشه.

اونوقت این حدِ حق ضایع شدن رو کی تعیین میکنه؟ ما تا کجا مسئولیم؟ یه روزی به یه نفر گفتم که چرا عکسای این مدلی (نه که مدل بدی باشه، ولی شاید خیلی متناسب با تعریفی که "عرف" از یه بچه مذهبی داره نبود) تو کانالت میذاری؟ خب شاید برای بعضیا اینا مفسده ای داشته باشه، گفت خب کسی که براش مفسده داره توی کانال من عضو نشه...

تا حالا به اینا فکر کردین؟


*عنوان برگرفته از  یک رباعی از "محمد نوروزی فرسنگی"



** چقد خوب بود این روزای بارونی وسط نفس گیری های تابستون ... چقد بوی امید میداد این روزا ... انگار خدا میدونست دیگه چوب خط دل گرفتنای آسمون پر شده ... خدایا شکرت به خاطر دویدن زیر بارون :) خدایا خیلی شکرت :)



  • •✿ آرورا ✿•
  • جمعه ۲۳ تیر ۹۶

حرف هایی برای نگفتن

تک تک ستاره های روشن وبلاگ هایی که فالو میکنم را باز میکنم، مطالبشان را میخوانم، نظرم را می نویسم و قبل از زدن دکمه ارسال صفحه را می بندم. این روزها حس میکنم همه حرف ها نگفتنی اند... 

  • •✿ آرورا ✿•
  • شنبه ۱۶ بهمن ۹۵

استرس

مواقعی که خیلی استرس دارم و روحم خیلی تحت فشاره* ، حس میکنم همه چی از دستم در میره... همه حساب کتابا، همه برنامه ریزی ها، همه تصمیم به تحمل کردن گرفتنا... این وقتا یه موقعیت و فرصت بزرگ برای بقیه ست که احساس واقعی من به خودشون رو ببینن. توی این مواقع کاملا از اونایی که روحم رو آزار میدادن و به خاطر مصلحت اندیشی تحملشون میکردم، دور میشم. عکس العمل هام واقعی تر میشه، بدون هیچ پنهون کاری و مراعاتی... و جای خالی اونایی که باید باشن و نیستن بیشتر احساس میشه و این عصبی ترم میکنه... اینجور مواقع می فهمم که چقد نیاز دارم که شخصیتمو تقویت کنم و اثرپذیریم از شرایط رو کمتر کنم ...


*  الان اگه یه بنده خدایی اینجا بود میگفت باز از این تیریپا تهرونی اومدیا...


** الحمدلله به خاطر بارون و برف این روزا ... ان شاء الله که تابستون کم آبی نباشه تابستون امسال ...


*** اهواز غرق در خاک، سیستان غرق در آب و تهران غرق در آتش... خدایا از چهار عنصر اصلی ات سه تا را چشیدیم، حالا نوبت هواست، کمی هوای تازه لطفا ...


  • •✿ آرورا ✿•
  • جمعه ۸ بهمن ۹۵

چه چاره کنم 2

نتایج فکر کردن  به نظرات دوستان رو  جمع بندی میکنم شاید به درد همه مون بخوره  :


1- قبل از انتخاب استراتژی برخورد با طرف مقابل، باید یه تحلیل از رفتارش داشته باشیم. بنابراین رفتار امثال من که از همون اول طبق استراتژی کلی و معمول با همه برخورد میکنیم اشتباهه و وقتی که بفهمیم طرف مقابل لایق همچین احترام و محبتی نیست، و رفتارمون رو عوض کنیم، بیشتر تنش ایجاد میکنه ...


2- طرف مقابل رو انقد بزرگ نکنیم تو ذهنمون، که بیاریمش در حد چلنج و مبارزه. اون صرفا یه آدم کوچیکه که حتی رفتارای عاقلانه و مودبانه رو هنور بلد نیست. چرا باید به خاطرش اعصابمون رو خورد کنیم ...


3- وقتی که میخوایم جواب این جور آدما رو بدیم، باید کاملا از موضوع قدرت و آرامش برخورد کنیم. بدون نشون دادن کوچکترین ضعف و نشانی از اعصاب خوردی و استرس ... و باید از رسیدن مکالمه به حالت کل کل جلوگیری کنیم و کوتاه و صریح و مودبانه جواب بدیم ...


*ان شاء الله در اولین فرصتی کتابی در این زمینه خواهم خوند و نتایجش رو اعلام خواهم کرد... و همچنان پذیرای نظرات ارزشمند شما هستم :)

  • •✿ آرورا ✿•
  • چهارشنبه ۶ بهمن ۹۵

چه چاره کنم ...

با همه زبون درازی ها و کم نیاوردنام ، یه دسته از آدما هنوز منو میترسونن، و تو مواجهه و حرف زدن باهاشون یه استرس خاصی دارم و حتی بعضی وقتا حس میکنم که در مقابلشون هیچ حرفی برای گفتن ندارم. این دسته همونایی هستن که یه اعتماد به سقف کاذب زیادی دارن ولی چون خودشون واقعا توش غرق شدن قدرت روحیشون خیلی زیاده، و از طرفی آدمای مودبی نیستن و ممکنه هرلحظه یه حرفی بزنن که به شخصیت طرف مقابل توی جمع آسیب برسونن و همیشه سعی میکنن حرف خودشون رو به بقیه دیکته کنن... واقعا نمیدونم باید باهاشون چطور برخورد کنم که نه مغلوب شم و نه در معرض بی ادبی هاشون قرار بگیرم...
  • •✿ آرورا ✿•
  • چهارشنبه ۶ بهمن ۹۵

یه چیزی میگم فقط در حد گله ...

+ داشتم یه کلیپ از شهید جهاد مغنیه می دیدم، با دوستاشون که همه از حزب الله بودن و چند تاشونم شهید شدن تا الان، همه شون شلوار جین و لباسای خیلی شیک و ... داشتم فکر میکردم کی تو ایران باب کرد که حزب اللهی اونیه که شلوارش پارچه ای و پیرهنش رو شلوار و ...

++ یه خانومی هست تو لبنان خواننده ست، اهل حجاب هم نیست ولی سرودهای مقاومت حزب الله رو میخونه ... بعد از شهادت جهاد مغنیه رفته بود واسه دیدار خانواده شون... چه خوبه که دست برداشتن از قضاوت کردن و طبقه بندی کردن و ... کاش کمی یاد بگیریم

 

یه موزیک 20 ثانیه ای :)

 

+ باورم نمیشد این بشر با این اهنگا قابلیت اینو داشته باشه ، این جمله رو به بهترین شکلی که تا الان شنیدم بگه :)

  • •✿ آرورا ✿•
  • دوشنبه ۴ بهمن ۹۵

راز سر به مهر ...

آخرین باری که سیاسی نوشتم، برمیگرده به شش سال قبل، همون شلوغی های معروف ... خیلی هم سیاسی نبود البته ، بیشتر ولایی بود ... برای نشریه بسیج دانشگاه یه مطلب نوشتم... و بعد از اون دیگه هیچوقت به خودم اجازه نوشتن از دنیای سیاست رو ندادم. حس میکنم توی این وادی سرگردون تر از اونم که چیزی برای ارائه داشته باشم... اگه قرار به اعتراف باشه ، اون زمان هم واقعا جهت گیری مشخصی نداشتم، می دیدم که خیلی اتفاقات پیچیده ای اطرافم میفته و من یه سال اولی سرگردون توی یه دانشگاه به شدت سیاسی، در واقع پاتوق سیاسی همه دانشجوها ... و تنها چیزی که میدونستم این بود که نمیتونم این "مرد" رو دوست نداشته باشم، نمیتونستم بپذیرم که ممکنه توی جبهه مخالفش بایستم و فکر کنم. از اون موقعا شیش هفت سال میگذره، من با وجود تحقیقات و مطالعات زیاد، بازم نمیتونم بگم کدوم وری هستم، مثل همون موقعا دوست دارم یه حزب جدید، یه جناح جدید، یه تفکر جدید وجود داشته باشه و من بتونم توی اون جبهه قرار بگیرم و هنوز تنها چیزی که میدونم اینه که نمیتونم این "مرد" رو دوست نداشته باشم ... خیلی ها سعی کردن با انواع شبهه ها نظرمو عوض کنن اما ... اینو نوشتم که برسم به امروز ، به تشییع آیت الله هاشمی رفسنجانی، به اینکه تقریبا اولین کسی بودم که به خیلی ها گفتم ایشون فوت کردن و عکس العملا چقدر جالب بود ... و چقدر متفاوت، بعضی ها خوشحال، بعضیا غمگین، بعضیا مبادی اداب، بعضیا همچنان توهین ... من اما شوکه شدم، نمیگم ناراحت بودم چون هیچوقت دید مثبتی به عملکرد ایشون نداشتم، ولی واقعا متاثر بودم... چقدر مرگ به آدما نزدیکه... امروز ایشون با اعمالشون و یه عالمه رازهای سر به مهر کنار امام دفن شدن. ان شاء الله که روحشون قرین رحمت باشه ... حضرت آقا هم توی پیام تسلیتشون هم نماز امروز، مثل همیشه صلابت و استواری عقیده شون رو به رخ کشیدن، اما خیلی از سران به سرعت جهت گیری هاشون رو عوض کردن، و حرف های جالبی زدن ... همیشه وقتی این چیزا رو می بینم دلم میخواد میتونستم دنیای کثیف و پر از نیرنگ سیاست رو از رو کره زمین محو کنم ...


من از امروز نوشتم نه به خاطر اینکه علاقه ای به دنیای کثیف سیاست دارم... نوشتم برای اینکه بگم، ما خیلی خسته ایم، ما خیلی سرگردون و تنهاییم ، ما خیلی می ترسیم از این دنیای بدون شما، اینو امروز نوشتم که بگم آقاجون هنوز وقت اومدن نشده؟ اینو امروز نوشتم که بگم آقا جون نشه روزی برسه که ما رو هم توی قبر بذارن و ما چشممون به دنیایی که شما پادشاهش باشی روشن نشده باشه ... اینو نوشتم که بگم من خیلی شرمنده ام که هنوز توی تشخیص سطحی ترین مسائل مشکل دارم ... خودت دستمو بگیر ... من و امثال من برای شما یار نمیشیم ...کمکمون کن که لااقل سربار و کوفی صفت نباشیم... ادرکنا یا صاحب الزمان ... اغثنا یاابن الحسن ...

  • •✿ آرورا ✿•
  • سه شنبه ۲۱ دی ۹۵

خوشبختی

صبح که چشماتو باز میکنی

 

اگه اولین چیزی که به ذهنت رسید

دنیا رو روی سرت خراب نکرد

یعنی "ارامش" داری

یعنی خوشبختی...به همین سادگی!

قدر خوشبختی هاتو بدون ....

 

پی نوشت:

دیوانه تر از خویش

کسی

می جستم

دستم بگرفتندُ

به دستم دادند

 

#سعدی_علیه_الرحمه

 

  • •✿ آرورا ✿•
  • يكشنبه ۱۶ اسفند ۹۴
کانال تلگرام : https://t.me/Parishaanii
لینک برای بلاگفا : goo.gl/WmjS2m
موضوعات