آخرین باری که سیاسی نوشتم، برمیگرده به شش سال قبل، همون شلوغی های معروف ... خیلی هم سیاسی نبود البته ، بیشتر ولایی بود ... برای نشریه بسیج دانشگاه یه مطلب نوشتم... و بعد از اون دیگه هیچوقت به خودم اجازه نوشتن از دنیای سیاست رو ندادم. حس میکنم توی این وادی سرگردون تر از اونم که چیزی برای ارائه داشته باشم... اگه قرار به اعتراف باشه ، اون زمان هم واقعا جهت گیری مشخصی نداشتم، می دیدم که خیلی اتفاقات پیچیده ای اطرافم میفته و من یه سال اولی سرگردون توی یه دانشگاه به شدت سیاسی، در واقع پاتوق سیاسی همه دانشجوها ... و تنها چیزی که میدونستم این بود که نمیتونم این "مرد" رو دوست نداشته باشم، نمیتونستم بپذیرم که ممکنه توی جبهه مخالفش بایستم و فکر کنم. از اون موقعا شیش هفت سال میگذره، من با وجود تحقیقات و مطالعات زیاد، بازم نمیتونم بگم کدوم وری هستم، مثل همون موقعا دوست دارم یه حزب جدید، یه جناح جدید، یه تفکر جدید وجود داشته باشه و من بتونم توی اون جبهه قرار بگیرم و هنوز تنها چیزی که میدونم اینه که نمیتونم این "مرد" رو دوست نداشته باشم ... خیلی ها سعی کردن با انواع شبهه ها نظرمو عوض کنن اما ... اینو نوشتم که برسم به امروز ، به تشییع آیت الله هاشمی رفسنجانی، به اینکه تقریبا اولین کسی بودم که به خیلی ها گفتم ایشون فوت کردن و عکس العملا چقدر جالب بود ... و چقدر متفاوت، بعضی ها خوشحال، بعضیا غمگین، بعضیا مبادی اداب، بعضیا همچنان توهین ... من اما شوکه شدم، نمیگم ناراحت بودم چون هیچوقت دید مثبتی به عملکرد ایشون نداشتم، ولی واقعا متاثر بودم... چقدر مرگ به آدما نزدیکه... امروز ایشون با اعمالشون و یه عالمه رازهای سر به مهر کنار امام دفن شدن. ان شاء الله که روحشون قرین رحمت باشه ... حضرت آقا هم توی پیام تسلیتشون هم نماز امروز، مثل همیشه صلابت و استواری عقیده شون رو به رخ کشیدن، اما خیلی از سران به سرعت جهت گیری هاشون رو عوض کردن، و حرف های جالبی زدن ... همیشه وقتی این چیزا رو می بینم دلم میخواد میتونستم دنیای کثیف و پر از نیرنگ سیاست رو از رو کره زمین محو کنم ...
من از امروز نوشتم نه به خاطر اینکه علاقه ای به دنیای کثیف سیاست دارم... نوشتم برای اینکه بگم، ما خیلی خسته ایم، ما خیلی سرگردون و تنهاییم ، ما خیلی می ترسیم از این دنیای بدون شما، اینو امروز نوشتم که بگم آقاجون هنوز وقت اومدن نشده؟ اینو امروز نوشتم که بگم آقا جون نشه روزی برسه که ما رو هم توی قبر بذارن و ما چشممون به دنیایی که شما پادشاهش باشی روشن نشده باشه ... اینو نوشتم که بگم من خیلی شرمنده ام که هنوز توی تشخیص سطحی ترین مسائل مشکل دارم ... خودت دستمو بگیر ... من و امثال من برای شما یار نمیشیم ...کمکمون کن که لااقل سربار و کوفی صفت نباشیم... ادرکنا یا صاحب الزمان ... اغثنا یاابن الحسن ...
من از امروز نوشتم نه به خاطر اینکه علاقه ای به دنیای کثیف سیاست دارم... نوشتم برای اینکه بگم، ما خیلی خسته ایم، ما خیلی سرگردون و تنهاییم ، ما خیلی می ترسیم از این دنیای بدون شما، اینو امروز نوشتم که بگم آقاجون هنوز وقت اومدن نشده؟ اینو امروز نوشتم که بگم آقا جون نشه روزی برسه که ما رو هم توی قبر بذارن و ما چشممون به دنیایی که شما پادشاهش باشی روشن نشده باشه ... اینو نوشتم که بگم من خیلی شرمنده ام که هنوز توی تشخیص سطحی ترین مسائل مشکل دارم ... خودت دستمو بگیر ... من و امثال من برای شما یار نمیشیم ...کمکمون کن که لااقل سربار و کوفی صفت نباشیم... ادرکنا یا صاحب الزمان ... اغثنا یاابن الحسن ...
- •✿ آرورا ✿•
- سه شنبه ۲۱ دی ۹۵