پِلَنر گوشی را باز کرده ام و مناسبت ها را نگاه میکنم. میرسم به 30 مِی... نمیدانم چرا از اینکه نوشته فلانی تولدت مبارک ، غصه ام میگیرد... اشک هایم بی اختیار سرازیر می شوند... نمیدانم چرا... شاید از اینکه تولدم اتفاق تلخی بود. شاید تولد همه ی ما اتفاق تلخی باشد. تالاپ ما را انداخته اند توی دنیا، گفته اند وسط "کَبَد"*ها دست و پا بزن و جیکت درنیاید. قوی باش... آنقدر قوی که غرق نشوی. بعد یک روز می آییم و دستت را میگیریم و میبریمت. میبریمت از این "دیر خراب آباد"به شرطی که غرق نشده باشی... به شرطی که میان "حَمَإٍ مَسْنُونٍ"** مرواریدت را پیدا کرده باشی. امان از این دست و پا زدن در میان رنج ها وقتی تو را از یاد برده باشیم ...
*هر آینه به تحقیق ما آفریدیم انسان را، فِی کَبَدٍ: در سختی و رنج (سوره بلد آیه 4)
** وهمانا ما انسان را از گِلى خشک، از گِلى سیاه متغیر و بو گرفته، آفریدیم (آیه 26 سوره حجر)
*هر آینه به تحقیق ما آفریدیم انسان را، فِی کَبَدٍ: در سختی و رنج (سوره بلد آیه 4)
** وهمانا ما انسان را از گِلى خشک، از گِلى سیاه متغیر و بو گرفته، آفریدیم (آیه 26 سوره حجر)