امروز از اون روزهاست که تا آخر عمر فراموشم نمیشه. از اون روزایی که در حد اشک تو چشم جمع شدن به آدم خوش میگذره ... امروز نویسنده محبوبم* رو دیدم و خوشحالم که برام محبوبتر شد. خوشحالم که نویسنده محبوبم از اون آدمایی نبود که وقتی روشون زوم میکنی کیفیتشون کم میشه. اومد و برامون توی یه جمع بیست - سی نفره کلی حرف زد. شاید بقیه نتونن حس منو بفهمن. ولی وقتی کسی برای خوب شدن حال سالیانه ش کتابی** رو هر سال و هرسال مرور میکنه، خیلی اتفاق لذت بخشیه که نویسنده ش رو ببینه و دو ساعت از حضورش، صمیمیتش، تواضعش و ادبش حظ ببره.
از سبک کتابهاشون یه انتقاد کردم و انتظار داشتم که توضیح بدن و دلیل بیارن اما خیلی راحت گفتن این ضعف نویسنده ست. بعدش خودمون هرچی سعی کردیم توجیه کنیم این نکته رو، ایشون نپذیرفتن و گفتن این یه ضعفه و نمیشه با این چیزا توجیهش کرد. جالب بود که وقتی مجری برنامه به بچهها سخت میگرفت برای زمان پرسشها، ایشون به جای کلاس گذاشتن و دیرم میشه و این اداها، با این جمله که "بعد از جلسه هم هستم" خیال همه رو راحت کردن. بعد از جلسه موندن، با همه عکس گرفتن، همه کتابا رو با حوصله امضا کردن.... وای که امروز چقدر خوش گذشت:)
*رضا امیرخانی، نویسندهی محبوب منه. اگه قرار باشه همه کتابهای دنیا رو از من بگیرن و فقط کارای یه نویسنده رو بهم بدن، قطعا اون نویسنده جناب امیرخانی خواهد بود.
** ارمیا رو تا حالا خیلی بار خوندم و اگه زنده باشم خیلی بارتر خواهم خوند...
**** یه معرفی کلی از آثار آقای امیرخانی بگم برای اون دسته از دوستانی که احتمالا ایشون رو نمیشناسن و با کاراشون آشنا نیستن. جناب امیرخانی دانشآموخته سازمان ملی استعدادهای درخشان(سمپاد) هستن، کارشناسی مکانیک دارن از دانشگاه صنعتی شریف و متولد 52 هستن. اولین کتابشون(ارمیا) رو هم رئیس سمپاد منتشر کرد و درواقع استارت کارهاشون زده شد. در مجموع یازده اثر ازشون منتشر شده. از این یازده اثر هشت تایی که خودم خوندم رو خیلی بهتون پیشنهاد میدم. خیلی ... بقیه رو نمیتونم نظری بدم. "ارمیا"، "بیوتن"، "منِاو" و "قیدار" رمانهایی هستن که از ایشون خوندم. "داستان سیستان" سفرنامهی رهبر به سیستان هست که ایشون به عنوان نویسندهی همراه، این سفرنامه رو نوشتن. "جانستان کابلستان" سفرنامه خودشون به افغانستانه که خوندنش میتونه نگرش فرد رو به طور کامل زیر و رو کنه و "نشت نشا" و "نفحات نفت" دو مقاله بلند یا به قول خودشون دو اخوینی هستند که از ایشون منتشر شده.
از سبک کتابهاشون یه انتقاد کردم و انتظار داشتم که توضیح بدن و دلیل بیارن اما خیلی راحت گفتن این ضعف نویسنده ست. بعدش خودمون هرچی سعی کردیم توجیه کنیم این نکته رو، ایشون نپذیرفتن و گفتن این یه ضعفه و نمیشه با این چیزا توجیهش کرد. جالب بود که وقتی مجری برنامه به بچهها سخت میگرفت برای زمان پرسشها، ایشون به جای کلاس گذاشتن و دیرم میشه و این اداها، با این جمله که "بعد از جلسه هم هستم" خیال همه رو راحت کردن. بعد از جلسه موندن، با همه عکس گرفتن، همه کتابا رو با حوصله امضا کردن.... وای که امروز چقدر خوش گذشت:)
*رضا امیرخانی، نویسندهی محبوب منه. اگه قرار باشه همه کتابهای دنیا رو از من بگیرن و فقط کارای یه نویسنده رو بهم بدن، قطعا اون نویسنده جناب امیرخانی خواهد بود.
** ارمیا رو تا حالا خیلی بار خوندم و اگه زنده باشم خیلی بارتر خواهم خوند...
**** یه معرفی کلی از آثار آقای امیرخانی بگم برای اون دسته از دوستانی که احتمالا ایشون رو نمیشناسن و با کاراشون آشنا نیستن. جناب امیرخانی دانشآموخته سازمان ملی استعدادهای درخشان(سمپاد) هستن، کارشناسی مکانیک دارن از دانشگاه صنعتی شریف و متولد 52 هستن. اولین کتابشون(ارمیا) رو هم رئیس سمپاد منتشر کرد و درواقع استارت کارهاشون زده شد. در مجموع یازده اثر ازشون منتشر شده. از این یازده اثر هشت تایی که خودم خوندم رو خیلی بهتون پیشنهاد میدم. خیلی ... بقیه رو نمیتونم نظری بدم. "ارمیا"، "بیوتن"، "منِاو" و "قیدار" رمانهایی هستن که از ایشون خوندم. "داستان سیستان" سفرنامهی رهبر به سیستان هست که ایشون به عنوان نویسندهی همراه، این سفرنامه رو نوشتن. "جانستان کابلستان" سفرنامه خودشون به افغانستانه که خوندنش میتونه نگرش فرد رو به طور کامل زیر و رو کنه و "نشت نشا" و "نفحات نفت" دو مقاله بلند یا به قول خودشون دو اخوینی هستند که از ایشون منتشر شده.