-باید خودم را ببرم خانه
باید ببرم صورتش را بشویم
ببرم دراز بکشد
دلداریاش بدهم که فکر نکند
بگویم که میگذرد که غصه نخورد
باید خودم را ببرم بخوابد
"من" خسته است
- ما شعر می گوییم
ما
که نمی توانیم زندگی کنیم
ما شعر می گوییم ...- وقتی میگویند نیست
کاغذ را گفته باشند یا برق را
فرق ندارد
من یاد تو میافتم
- انسان
موجودیست که
گاهی سیگار.
گاهی درد میکشد
انسان موجودیست که گاهی
سیگار را
با درد میکشد
- پلنگ خال خال نیست
داغ ِ صد هزار هِلال ِ سوخته بر تن دارد
در فراق ِ ماه
- منم
درختی که
برگ هایش را ریخت
تا تو
ماه را
از میان شاخه هایش