بی تو اما به چه حالی من از آن کوچه گذشتم

در من کوچه ای ست که با تو در آن نگشته ام...
سفریست که با تو هنوز نرفته ام...
روزها و شبهایی ست که با تو به سر نکرده ام...
و عاشقانه هایی که با تو هنوز نگفته ام...


دانلود این بخش از سریال شهرزاد (کلیک)

  • •✿ آرورا ✿•
  • يكشنبه ۱۰ ارديبهشت ۹۶

حرف‌ها دارم بگویم از تو با گوشی که نیست*

خودم را در آغوش گرفته ام
نه چندان با لطافت
نه چندان با محبت
اما
وفادار
وفادار

 

ساموئل بکت

 

 

 

* عنوان برگرفته از شعری از علیرضا جعفری

 

 

 
  • •✿ آرورا ✿•
  • شنبه ۹ ارديبهشت ۹۶

آرام بگیر لطفا ...

زندگی بازی عجیبی ست. من که هنوز سر در نیاورده ام اینجا چه خبر است. روزهایی دارد که از خوشحالی در پوست خودت نمی گنجی. دلت میخواهد پرواز کنی... و روزهایی هم هست که حس میکنی هیچ دستاویزی نداری تا به آن چنگ بزنی و لااقل کمی، فقط کمی نای راه رفتن پیدا کنی برای ادامه مسیر... و من فکر میکنم هنر ادم ها و تفاوت آن ها توی این مدل دوم روزهاست که پیدا می شود... همان روزهایی که وقتی در سرمای نوازشگرِ صبح های بهار، آرام زیر پتو میخزی، و دلت میخواهد چشم هایت را ببندی و وقتی دوباره بازشان میکنی این روزها تمام شده باشند. همین روزهایی که دلت میخواهد قلبت را بیرون بکشی و بگذاری اش روی طاقچه ای ، کناری، جایی... و مثل یک ربات بجنگی و مبارزه کنی و این اشک ها هی نلغزد روی صورتت...
شاید هم اینطور نباشد، شاید هنر آدم ها در این باشد که این روزها برایشان هیچ تفاوتی نداشته باشد ...
راستی شما این روزهایتان را چطور سر می کنید ... ؟
  • •✿ آرورا ✿•
  • شنبه ۹ ارديبهشت ۹۶

یکهو جیرینگ...

دیوار مست و پنجره مست و اتاق مست ....

این چندمین شب است که خوابم نبرده است ؟!

 

  • •✿ آرورا ✿•
  • جمعه ۸ ارديبهشت ۹۶

هشیاری

معمولا وقتی بیدار میشم چند دقیقه ای طول میکشه تا به هشیاری کامل و مرحله به یاد اوردن دغدغه هام برسم. امروز اما چشمامو که باز کردم فکرکنم ده ثانیه هم طول نکشید که همه چی لود شد. درست مثل لحظه قبل از خواب... هیچ حس آسودگی و آرامش بعد از خوابی وجود نداشت... خدایا چرا این بنده ی تو انقدر عجول و ناشکره؟ باورکن همش سعی میکنم آدمش کنم ولی خیلی سخته. خودت کمکم کن تا از امتحانات سربلند بیرون بیام... خدایا عادتک الاحسان الی المسیئین... خدایا من گمانی به تغییر عادت تو ندارم. من امیدوارم به بهترین هایی که از فضل و مهربونی تو بهم میرسه... خدایا من همیشه معتقد بودم که شاه بخشنده، به اندازه انتظار و امید گدا بهش کرم میکنه. خدایا من گدای امیدوار آستان توام... 
  • •✿ آرورا ✿•
  • پنجشنبه ۷ ارديبهشت ۹۶

طعمِ شیرینِ آدم بودن

امروز از اون روزهاست که تا آخر عمر فراموشم نمیشه. از اون روزایی که در حد اشک تو چشم جمع شدن به آدم خوش میگذره ... امروز نویسنده محبوبم* رو دیدم و خوشحالم که برام محبوب‌تر شد. خوشحالم که نویسنده محبوبم از اون آدمایی نبود که وقتی روشون زوم میکنی کیفیتشون کم میشه. اومد و برامون توی یه جمع بیست - سی نفره کلی حرف زد. شاید بقیه نتونن حس منو بفهمن. ولی وقتی کسی برای خوب شدن حال سالیانه ش کتابی** رو هر سال و هرسال مرور میکنه، خیلی اتفاق لذت بخشیه که نویسنده ش رو ببینه و دو ساعت از حضورش، صمیمیتش، تواضعش و ادبش حظ ببره.
از سبک کتاب‌هاشون یه انتقاد کردم و انتظار داشتم که توضیح بدن و دلیل بیارن اما خیلی راحت گفتن این ضعف نویسنده ست. بعدش خودمون هرچی سعی کردیم توجیه کنیم این نکته رو، ایشون نپذیرفتن و گفتن این یه ضعفه و نمیشه با این چیزا توجیهش کرد. جالب بود که وقتی مجری برنامه به بچه‌ها سخت می‌گرفت برای زمان پرسش‌ها، ایشون به جای کلاس گذاشتن و دیرم میشه و این اداها، با این جمله که "بعد از جلسه هم هستم" خیال همه رو راحت کردن. بعد از جلسه موندن، با همه عکس گرفتن، همه کتابا رو با حوصله امضا کردن.... وای که امروز چقدر خوش گذشت:)


*رضا امیرخانی، نویسنده‌ی محبوب منه. اگه قرار باشه همه کتاب‌های دنیا رو از من بگیرن و فقط کارای یه نویسنده رو بهم بدن، قطعا اون نویسنده جناب امیرخانی خواهد بود.
** ارمیا رو تا حالا خیلی بار خوندم و اگه زنده باشم خیلی بارتر خواهم خوند...

**** یه معرفی کلی از آثار آقای امیرخانی بگم برای اون دسته از دوستانی که احتمالا ایشون رو نمیشناسن و با کاراشون آشنا نیستن. جناب امیرخانی دانش‌آموخته سازمان ملی استعدادهای درخشان(سمپاد) هستن، کارشناسی مکانیک دارن از دانشگاه صنعتی شریف و متولد 52 هستن. اولین کتابشون(ارمیا) رو هم رئیس سمپاد منتشر کرد و درواقع استارت کارهاشون زده شد. در مجموع یازده اثر ازشون منتشر شده. از این یازده اثر هشت تایی که خودم خوندم رو خیلی بهتون پیشنهاد میدم. خیلی ... بقیه رو نمیتونم نظری بدم. "ارمیا"، "بیوتن"، "منِ‌او" و "قیدار" رمان‌هایی هستن که از ایشون خوندم. "داستان سیستان" سفرنامه‌ی رهبر به سیستان هست که ایشون به عنوان نویسنده‌ی همراه، این سفرنامه رو نوشتن. "جانستان کابلستان" سفرنامه خودشون به افغانستانه که خوندنش میتونه نگرش فرد رو به طور کامل زیر و رو کنه و "نشت نشا" و "نفحات نفت" دو مقاله بلند یا به قول خودشون دو اخوینی هستند که از ایشون منتشر شده.
  • •✿ آرورا ✿•
  • شنبه ۲ ارديبهشت ۹۶

کدوم بدتره ؟

تدی: من از این جزیره میرم بیرون چاک، برمیگردم به سرزمین اصلی، هرچیزی که اینجا میگذره خیلی بده، میدونی... اینجا منو به فکر فرو میبره

چاک: چه فکری رئیس؟

تدی: کدوم بدتره؟  زندگی کردن مثل یک هیولا، یا مردن مثل یک مرد خوب


* پایانی رویایی برای معرکه ای به نام "شاتر آیلند" - دیروز برای دومین بار دیدمش. اگر این فیلم رو ندیدید به شدت توصیه ش میکنم به هم سلیقه‌های خودم


** یک پزشک نمونه ای از فیلم‌هایی با پایان متفاوت رو لیست کرده بود. مشتاقم همه شون رو ببینم. اینجا میذارم که فراموش نکنم:


1. دیگران (The Others)- الخاندرو آمنه‌بار

2. رهایی از شائوشنک (Shawshank Redemption)- فرانک دارابونت
3. Memeto – کریستوفر نولان
4. حس ششم (The Sixth Sense)- ام. نایت شیامالان
5. باشگاه مشت‌زنی (Fight Club)- دیوید فینچر
6. تاوان (Atonement)- جو رایت
7. آسمان وانیلی (Vanilla Sky)- کامرون کرو
8. پرستیژ (The Prestige)- کریستوفر نولان

  • •✿ آرورا ✿•
  • يكشنبه ۲۷ فروردين ۹۶

Oblivion 2013

فیلم Oblivion یا فراموشی، زمین رو در سال 2077 نشون میده، زمینی که شصت سال قبل حمله ای توسط فضایی‌ها به اون اتفاق افتاده و زمینی ها برای بردن جنگ مجبور به استفاده از سلاح‌هایی شدن که شرایط سکونت روی زمین رو از بین برده، و بازمانده‌های زمین به بزرگترین قمرِ سیاره زحل یعنی تایتان رفتن. تام کروز که در این فیلم نقش "جک هارپر" رو داره، در یک تیم دو نفره به عنوان حافظان زمین در حالِ انجام ماموریت و ساماندهی پهپادهایی هستن که روی زمین وجود داره و در عین حال با گروهی روی زمین در حال جنگن. حافظه جک و همکارش قبل از شروع ماموریت پاک شده اما جک همیشه توی رویاهاش یه خانومی رو می بینه.




نکاتی که توی سایت‌های دیگه راجع به این فیلم خوندم :

"شما ممکن است، انسان را به خواب مصنوعی ببرید، باعث شوید که او هویت‌اش را فراموش کند، اما در برهه‌هایی عشق، خاطرات، نوازش‌ها، سطرهای کتاب‌ها، ابیات غزل‌ها، به خاطر او می‌آیند و همه معادلات را به هم می‌زنند." - یک پزشک

"سال 2077 است. زمین به یک زباله دانی متروک و بایر تبدیل شده است. این امر نتیجه ی نبردی میان انسان ها و موجودات فضایی است که 60 سال قبل رخ داده است. بشریت جنگ را برده اما زمین را از دست داده است. نجات یافتگان به سیاره ی تیتان فرار کرده اند و آنجا یک منطقه ی مهاجرنشین ساخته اند. بقایای درخشانی که از "وطن" به جا مانده اند توسط تعدادی فضاپیمای بی سرنشین و مراقبان انسان شان محافظت می شوند. در همین حین، دشمن به کلی از بین نرفته است. نجات یافتگان جدا افتاده در خرابه های شهرهای قدیمی مخفیانه حرکت می کنند و هر از گاهی به فضاپیماها حمله کرده و آنها را ناقص می کنند. ایستگاه های تغییر ماهیت شناور و بزرگی ساخته شده اند تا آب را به نیروی بخار تبدیل کند و آن را به تیتان بفرستند تا برای منطقه ی مهاجرنشین انرژی فراهم کنند"
و
"کار ساده ای ست که آنقدر «فراموشی» را بکوبیم که دیگر چیزی از آن باقی نماند. ناهماهنگی ها و تناقضات و حفره های زیادی در فیلم وجود دارند. مشکل به نسبت میان محتوا و زمان نمایش برمی گردد. مواد اولیه ی داستان بسیار بیشتر از آن هستند که به زور در 126 دقیقه جای داده شوند. داستان فرعی فیلم به تنهایی می توانست چنین زمانی را به خود اختصاص دهد. در نتیجه چیزهایی هستند که از آنها چشم پوشی شده و توضیحاتی هم حذف شده اند. توجیه و استدلال منطقی آوردن برای بیشتر چیزهایی که توضیح داده نشده اند کار سختی نیست، اما همین که این استدلال آوردن ها امری لازم هستند، به خودی خود آزار دهنده است."- از اینجا


  • •✿ آرورا ✿•
  • سه شنبه ۲۲ فروردين ۹۶

یه روز خوب

چه روز خوبی بود این 16 فروردین 96... دوستای خوب، ارائه بدون استرس، خانواده خوب، استادِ دفاع کننده از دانشجو!!، داورای با شخصیت (هرچند داور داخلی خیلی سوال کرد اما اون وقتی که استادم بهش تیکه انداخت که "دکتر عید بیکار بودیا " حسابی دلم خنک شد :)) ) ... خدایا شکرت به خاطر روزی که انقد خندیدم که عضلات صورتم درد گرفته بود :)


* تقریبا نود درصد لذت دفاع توی گل هاییه که برات میارن و خانواده و دوستای خوبی که برق شادی رو از شادی خودت تو چشاشون می بینی، و نه درصدش توی این که استادت پشتتو خالی نکنه و یک درصد برای نمره کامل گرفتن ...


** چه خوبه اون لحظه ای که مسئول آموزش صدات میکنه توی سالن دفاع و میگه خانوم ... شما فارغ التحصیل کارشناسی ارشد شدید و از داورا نمره صد گرفتید. انگار تمام خستگی پایان نامه اون لحظه از تنم پر کشید


*** سال نوِ همه دوستانم با تاخیر مبارک

  • •✿ آرورا ✿•
  • پنجشنبه ۱۷ فروردين ۹۶

منِ این روزها ...

منِ سردرگم، گاهی خیلی آشفته گاهی خیلی خوشحال، منِ پس فردا مدافع، منِ قلم‌یخ زده، منِ پست‌ها را پیش‌نویس‌کننده، من ـی که دوباره غریب شده ام ... شاید هم غریب ـتر

منِ چــهارده فــروردین هــزار و سیصـد و نــود و شش، کمتر از 48 ساعت مانده تا دفاع کارشناسی ارشد ...


* و البته من ـی با 36 ستاره روشن این بالا که ذوق خواندنشان را دارم اما دست و دلم به هیچ کاری نمی رود ... حتی ساختن اسلایدهای دفاعم...

نه اینکه نا امید یا خسته یا پر استرس باشم ... نه ... فقط نمی فهمم کجا ایستاده ام ....



  • •✿ آرورا ✿•
  • دوشنبه ۱۴ فروردين ۹۶
کانال تلگرام : https://t.me/Parishaanii
لینک برای بلاگفا : goo.gl/WmjS2m
موضوعات