در من کوچه ای ست که با تو در آن نگشته ام...
سفریست که با تو هنوز نرفته ام...
روزها و شبهایی ست که با تو به سر نکرده ام...
و عاشقانه هایی که با تو هنوز نگفته ام...
دانلود این بخش از سریال شهرزاد (کلیک)
در من کوچه ای ست که با تو در آن نگشته ام...
سفریست که با تو هنوز نرفته ام...
روزها و شبهایی ست که با تو به سر نکرده ام...
و عاشقانه هایی که با تو هنوز نگفته ام...
دانلود این بخش از سریال شهرزاد (کلیک)
خودم را در آغوش گرفته ام
نه چندان با لطافت
نه چندان با محبت
اما
وفادار
وفادار
ساموئل بکت
* عنوان برگرفته از شعری از علیرضا جعفری
تدی: من از این جزیره میرم بیرون چاک، برمیگردم به سرزمین اصلی، هرچیزی که اینجا میگذره خیلی بده، میدونی... اینجا منو به فکر فرو میبره
چاک: چه فکری رئیس؟
تدی: کدوم بدتره؟ زندگی کردن مثل یک هیولا، یا مردن مثل یک مرد خوب
** یک پزشک نمونه ای از فیلمهایی با پایان متفاوت رو لیست کرده بود. مشتاقم همه شون رو ببینم. اینجا میذارم که فراموش نکنم:
1. دیگران (The Others)- الخاندرو آمنهبار
2. رهایی از شائوشنک (Shawshank Redemption)- فرانک دارابونت
3. Memeto – کریستوفر نولان
4. حس ششم (The Sixth Sense)- ام. نایت شیامالان
5. باشگاه مشتزنی (Fight Club)- دیوید فینچر
6. تاوان (Atonement)- جو رایت
7. آسمان وانیلی (Vanilla Sky)- کامرون کرو
8. پرستیژ (The Prestige)- کریستوفر نولان
فیلم Oblivion یا فراموشی، زمین رو در سال 2077 نشون میده، زمینی که شصت سال قبل حمله ای توسط فضاییها به اون اتفاق افتاده و زمینی ها برای بردن جنگ مجبور به استفاده از سلاحهایی شدن که شرایط سکونت روی زمین رو از بین برده، و بازماندههای زمین به بزرگترین قمرِ سیاره زحل یعنی تایتان رفتن. تام کروز که در این فیلم نقش "جک هارپر" رو داره، در یک تیم دو نفره به عنوان حافظان زمین در حالِ انجام ماموریت و ساماندهی پهپادهایی هستن که روی زمین وجود داره و در عین حال با گروهی روی زمین در حال جنگن. حافظه جک و همکارش قبل از شروع ماموریت پاک شده اما جک همیشه توی رویاهاش یه خانومی رو می بینه.
چه روز خوبی بود این 16 فروردین 96... دوستای خوب، ارائه بدون استرس، خانواده خوب، استادِ دفاع کننده از دانشجو!!، داورای با شخصیت (هرچند داور داخلی خیلی سوال کرد اما اون وقتی که استادم بهش تیکه انداخت که "دکتر عید بیکار بودیا " حسابی دلم خنک شد :)) ) ... خدایا شکرت به خاطر روزی که انقد خندیدم که عضلات صورتم درد گرفته بود :)
* تقریبا نود درصد لذت دفاع توی گل هاییه که برات میارن و خانواده و دوستای خوبی که برق شادی رو از شادی خودت تو چشاشون می بینی، و نه درصدش توی این که استادت پشتتو خالی نکنه و یک درصد برای نمره کامل گرفتن ...
** چه خوبه اون لحظه ای که مسئول آموزش صدات میکنه توی سالن دفاع و میگه خانوم ... شما فارغ التحصیل کارشناسی ارشد شدید و از داورا نمره صد گرفتید. انگار تمام خستگی پایان نامه اون لحظه از تنم پر کشید
*** سال نوِ همه دوستانم با تاخیر مبارک
منِ سردرگم، گاهی خیلی آشفته گاهی خیلی خوشحال، منِ پس فردا مدافع، منِ قلمیخ زده، منِ پستها را پیشنویسکننده، من ـی که دوباره غریب شده ام ... شاید هم غریب ـتر
منِ چــهارده فــروردین هــزار و سیصـد و نــود و شش، کمتر از 48 ساعت مانده تا دفاع کارشناسی ارشد ...
* و البته من ـی با 36 ستاره روشن این بالا که ذوق خواندنشان را دارم اما دست و دلم به هیچ کاری نمی رود ... حتی ساختن اسلایدهای دفاعم...
نه اینکه نا امید یا خسته یا پر استرس باشم ... نه ... فقط نمی فهمم کجا ایستاده ام ....