۳ مطلب با کلمه‌ی کلیدی «تام کروز» ثبت شده است

Edge Of Tomorrow



در فیلم لبه فردا، مثل چند فیلم علمی تخیلی دیگر، موضوع اصلی، حمله یک سری موجودات عجیب و غریب به زمین است. موجوداتی که هیچ ارتشی در زمین نتوانسته جلوی پیشروی شان را بگیرد. هسته اصلی آن ها موجودی ست به اسم امگا، آلفاها هم جزء رئوس اصلی هستند و بقیه هم ارتش شان را تشکیل می دهند. تام کروز در نقش فردی به نام کیج، نقش اصلی فیلم را بازی می کند. وقتی کیج به خاطر شرایط خاصی به اجبار وارد جنگ با این موجودات می شود، به صورت اتفاقی یکی از آلفاها را می کشد. کشتن این آلفا او را به شبکه اصلی این موجودات متصل می کند، و باعث می شود با هربار مردن کیج، روز از نو شروع شود. اینکه تام کروز را در نقش یک آدم دست و پا چلفتی می دیدم، اتفاق جدیدی بود، خرابکاری هایش با چاشنی طنز در ابتدای فیلم و پخته شدن این شخصیت در طول فیلم، جذاب بود.
به طور کلی به نظرم فیلم خوش ساخت و جالبی بود. :)

مطالبی در مورد این فیلم در سایت های دیگر :

فیلمنامه « لبه فردا » تنها به دنبال بهانه ای برای محیا کردن بستر جنگ میان زمینی ها و بیگانگان نبوده است. در فیلمنامه چند بار بازنویسی شده « لبه فردا » ، ما با قهرمانی مواجه هستیم که برخلاف روند رایج اینگونه آثار، ابداً شبیه یک قهرمان نیست و اتفاقاً بسیار ساده و ترسو معرفی می شود. لیمان به خوبی در معرفی کیج به عنوان بازیگر اصلی فیلم، از اضافه گویی و اغراق در به تصویر کشیدن این شخصیت خودداری کرده و ویژگی های قهرمانانه بیهوده ای را بی جهت به وی تزریق نکرده است. کیج نه از سلاح و فنون جنگی سر در می آورد و نه از قواعد جنگ اطلاعات مفیدی دارد. وی تنها یک قربانی در این مسیر بوده که حالا باید با تمام مشکلات بسازد و از پس آنها برآید. خوشبختانه تماشاگر با توجه به اینکه کیج رفتاری منطقی دارد و فیلم هم او را به یکباره تبدیل به ارتشی یک نفره نمی کند، بسیار راحت و بدون هیچگونه مشکلی با او ارتباط برقرار می کند. از اینجا



  • •✿ آرورا ✿•
  • پنجشنبه ۱۸ آبان ۹۶

Oblivion 2013

فیلم Oblivion یا فراموشی، زمین رو در سال 2077 نشون میده، زمینی که شصت سال قبل حمله ای توسط فضایی‌ها به اون اتفاق افتاده و زمینی ها برای بردن جنگ مجبور به استفاده از سلاح‌هایی شدن که شرایط سکونت روی زمین رو از بین برده، و بازمانده‌های زمین به بزرگترین قمرِ سیاره زحل یعنی تایتان رفتن. تام کروز که در این فیلم نقش "جک هارپر" رو داره، در یک تیم دو نفره به عنوان حافظان زمین در حالِ انجام ماموریت و ساماندهی پهپادهایی هستن که روی زمین وجود داره و در عین حال با گروهی روی زمین در حال جنگن. حافظه جک و همکارش قبل از شروع ماموریت پاک شده اما جک همیشه توی رویاهاش یه خانومی رو می بینه.




نکاتی که توی سایت‌های دیگه راجع به این فیلم خوندم :

"شما ممکن است، انسان را به خواب مصنوعی ببرید، باعث شوید که او هویت‌اش را فراموش کند، اما در برهه‌هایی عشق، خاطرات، نوازش‌ها، سطرهای کتاب‌ها، ابیات غزل‌ها، به خاطر او می‌آیند و همه معادلات را به هم می‌زنند." - یک پزشک

"سال 2077 است. زمین به یک زباله دانی متروک و بایر تبدیل شده است. این امر نتیجه ی نبردی میان انسان ها و موجودات فضایی است که 60 سال قبل رخ داده است. بشریت جنگ را برده اما زمین را از دست داده است. نجات یافتگان به سیاره ی تیتان فرار کرده اند و آنجا یک منطقه ی مهاجرنشین ساخته اند. بقایای درخشانی که از "وطن" به جا مانده اند توسط تعدادی فضاپیمای بی سرنشین و مراقبان انسان شان محافظت می شوند. در همین حین، دشمن به کلی از بین نرفته است. نجات یافتگان جدا افتاده در خرابه های شهرهای قدیمی مخفیانه حرکت می کنند و هر از گاهی به فضاپیماها حمله کرده و آنها را ناقص می کنند. ایستگاه های تغییر ماهیت شناور و بزرگی ساخته شده اند تا آب را به نیروی بخار تبدیل کند و آن را به تیتان بفرستند تا برای منطقه ی مهاجرنشین انرژی فراهم کنند"
و
"کار ساده ای ست که آنقدر «فراموشی» را بکوبیم که دیگر چیزی از آن باقی نماند. ناهماهنگی ها و تناقضات و حفره های زیادی در فیلم وجود دارند. مشکل به نسبت میان محتوا و زمان نمایش برمی گردد. مواد اولیه ی داستان بسیار بیشتر از آن هستند که به زور در 126 دقیقه جای داده شوند. داستان فرعی فیلم به تنهایی می توانست چنین زمانی را به خود اختصاص دهد. در نتیجه چیزهایی هستند که از آنها چشم پوشی شده و توضیحاتی هم حذف شده اند. توجیه و استدلال منطقی آوردن برای بیشتر چیزهایی که توضیح داده نشده اند کار سختی نیست، اما همین که این استدلال آوردن ها امری لازم هستند، به خودی خود آزار دهنده است."- از اینجا


  • •✿ آرورا ✿•
  • سه شنبه ۲۲ فروردين ۹۶

Minority Report

"گزارش اقلیت" فیلمیه که در اون سعی شده تصوری از آینده به نمایش گذاشته بشه. آینده ای که ماشینها میتونن افکار رو به صورت تصویر نشون بدن، و سیستمی طراحی شده که با استفاده از این سیستم و سه پیشگو، همه قتل ها پیش بینی میشن و قاتل ها قبل از ارتکاب قتل دستگیر و زندانی میشن... این فیلم همون حکایت های همیشگی جبر و اختیار رو برای من تداعی کرد. جالبه که بازیگر اصلی فیلم،مثل تام کروز، که در فیلم نقش جان اندرتون رو بازی میکنه، بارها این جمله رو تکرار میکنه که "هنوز میتونی انتخاب کنی" ... ژانر فیلم هم اکشن و علمی تخیلیه :)



از اینجا به بعد رو اگه میخواید فیلم رو ببینید، نخونید.

توی این فیلم، یه سیستم جنایت های زمانی وجود داره. این شکلی که سه تا پیشگو، توی یه اتاقی نگهداری میشن، اونا آینده رو می بینن، (البته با توجه به صحنه آخر فیلم، احتمالا میتونن آینده رو برای دایره مکانی خاصی ببینن)، سیگنال های مغری اونا برای افراد اون سیستم به تصویر کشیده میشه و اونا میرن و قاتل رو قبل از ارتکاب جرم می گیرن و زندانی میکنن. و توی فیلم این سوال مطرح میشه که آیا واقعا اون فرد اگر رها میشد اون قتل رو حتما انجام میداد؟ ممکن نبود که تصمیم دیگه ای و انتخاب دیگه ای داشته باشه. کما اینکه دو شخصیت فیلم در همین موقعیت قرار داده میشن و هر دو انتخاب دیگه ای دارن.

مسیری که یک پیشگو، پیش بینی میکنه و "جان" خودش همون مسیر رو میسازه تا میرسه به اون لحظه ی پیش بینی شده، خیلی جالبه ... یاد این موضوع افتادم که ما یه چیزی رو انقد به خودمون تلقین می کنیم که نهایتا همون صحنه ی ساخته شده در ذهنمون رو خلق می کنیم، حالا یا خوب یا بد ... این تضاد در فکر آدم به وجود میاد که اول اون لحظه وجود داشت و من بهش رسیدم یا من اون لحظه رو، خودم ساختم ...

  • •✿ آرورا ✿•
  • سه شنبه ۱۰ اسفند ۹۵
کانال تلگرام : https://t.me/Parishaanii
لینک برای بلاگفا : goo.gl/WmjS2m
موضوعات